صحبت با دوستان
این روزها با دیدن کتاب ودفتر دلم میگیره یاد دوران مدرسه ی خودم میافتم یاد دفترهای کاهی که دوطرف دفتر خط کشی میکردیم یاد مداد قرمز یاد ساندویچ نون وپنیری که مامانم برام میزاشت یادمه یه روز یادش رفته بود به من خوراکی بده داداشمو فرستاد مدرسه وبرام آورد .یاد رومیزیها ی روی نیمکت که زشتی نیمکت ها رو بپوشونه یاد امتحان کتبی که معلم کلاس چهارم هرروز ازمون میگرفت .یاد روز اول مدرسه که از خوشحالی شب خوابمون نمیبرد یاد کیف وکفش نو یاد روپوشی که سرمه ای بود یاد خنده هامون بادوستانمون تو دبیرستان که معلم ها از...