محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

تولد سارا

    پنج شنبه شب رفتیم تولد سارا{دختر عمه ی محیا}.جاتون خالی خیلی خوش گذشت.   دخملی هم که عاشق مهمونی و عروسی و خلاصه هر جایی که بزن وبکوب باشه.   مدل موی دخملی:     محیا جونی وساراجونی:     ثمین جونی دختر عموی محیا :     قربون اون نگاهت برم نازنینم       من به دخملی چند وقتی بود که قول داده بودم واسش دمپایی بخرم.چندروز پیش   اومد بهم گفت:مامان،گفتم بله،گفت مگه به من قول ندادی که برام دمپایی بخری؟   دیدم بعععله. بهش قول دادم و عمل نکردم وما فردا رفتیم و...
30 آذر 1392

بدون عنوان

شهریور ماه بود که تصمیم گرفتم برای زمستون دخملی ژاکت ببافم     پروژ ه ی ژاکت از شهریور ماه شروع شد و تا دوهفته ی پیش ادامه داشت.البته ناگفته   نماند که یقه و حلقه آستین و تزیینات رویش کار مامان منه حالا هرجاش که صاف   رفته بالا کار بنده است یه جورایی محصول مشترکه .   اینم از عکساش:   اینم از تزیینات پشت ژاکت که این هم کار مامانمه   روسری بافت رو هم مامانم بافته   چند وقتیه که دخملی ما به ست بودن لباسش حساس شده.میگه مامان لباسام امروز   ست نیست.یا میگه گل سرم به لباسم نمیا ...
26 آبان 1392

دخملی بلا

چندوقتیه که تابه دخملی  میگیم بالای چشمت ابروست قهر میکنه و میره توی اتاقش     ودر ومحکم بهم میزنه ومیگه هیچ کسی توی اتاق من نیاد . اوایل میرفتم توی اتا ق و   نوا زشش میکردم و از دلش در میاوردم ولی بعد دیدم که قهر کردن شده واسش   یه عا دت حالا دیگه وقتی قهر میکنه نمیرم سراغش بعد از دو دقیقه خودش از اتاق   میا د بیرون .یه روز که قهر کرده بود منم ازش عکس گرفتم .   میگفت ازم عکس نگیر من قهرم .         هروقت به دخملی میگیم میخوای چیکاره بشی میگه میخوام دکتر الب{قلب} بشم.   اگه...
16 آبان 1392

عکس های دخملی در این هفته

عکس های این هفته ی دخملی:   پنج شنبه ای که گذشت رفتیم خونه ی عمو جمال   محیاو سارا وثمین در حال رقصیدن و قر دادن     محیاوثمین     یک شنبه میخواستیم بریم عروسی وژست این دوعروسک قبل از رفتن به عروسی   محیاجونی رو ببینید ورزشکار حرفه ای:     چه تلاشی میکنه این ورزشکار       ودر آخر با تلاش بسیار دخملی ما پیروز میشود     حرف یواشکی: دایی محمد توی این عکس سانسور شده سه شنبه شب دایی امیر وزندایی و مهرنگار با مامانی ودایی محمد اومدن خو...
1 آبان 1392

هنر های دخملی

    در این پست قصد دارم دوتا از هنر های دخملی رو با نشان دادن عکس به نمایش    بگذارم   اول هنر نقاشی:       به دخملی میگم این سیاهه چیه ؟میگه گاوه میگم اون صورتیه چیه؟ میگه موزه واونا هم یکیشون خورشید ناراحته یکیشون هم   خورشید خوشحاله واما هنر دوم هنر عکاسی:   محیا از اونجایی که عاشق عکس گرفتنه بعضی اوقات گوشی مامان رو برمیداره و   از جاهای مختلف خونه با زوایای مختلف عکس میگیره   این هم نمونه کارهای دخملی در زمینه ی عکاسی:   ...
28 شهريور 1392

کاردستی ماه بانو

محیاجون چندروزی بود که دلش وسایل کاردستی میخواست منم یه روز که رفتم بیرون واسش وسایل کاردستی خریدم .محیاجونی از خوشحالی داشت بال در میاورد از همون لحظه شروع کرد به درست کردن کار دستی هرچیزی رو که در اطرافش میدید میچسبوند به دفترش       اینم یه نمونه ی دیگه از کار دستی محیابانو     از محیا بانو پرسیدم این چیه ؟ گفت این گاوه یه روز که سارا اومد خونمون با محیا نشستند و دوتایی کاردستی درست کردن             واینم کار ساراجون    ...
18 شهريور 1392

آشپزی محیاجونی

محیا عاشق وسایل آشپزیشه .بعضی اوقات اونارو ردیف میچینه ومثلا غذا درست میکنه تازه مارو هم دعوت میکنه . میگه مامان براتون قرمه سبزی درست کردم وماهم دعوتشو قبول میکنیم امروز داشت  تو اتاقش آشپزی میکرد منم ازش عکس گرفتم               این ظروف مسی هم برای دوران کودکی منه حالا محیاجونی باهاشون بازی میکنه این لیفی هم که آویز کرده اسکاجه ...
11 شهريور 1392

نماز خواندن محیا بانو

                  فرشته ی کوچولوی خونه ی ما بلده نما ز بخونه     تمام هستی و وجودم بااون دستای سبزت دعاکن که تمام بچه هادرکنار پدرومادرشون باآرامش کامل زندگی کنند                                                                عزیزم قبول باشه      ...
12 تير 1392