محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

تقدیم به لی لی عزیزم

1392/9/17 11:03
نویسنده : مامان فرزانه
737 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

خدایا این چه روزگاریه ...چه دنیاییه...باورم نمیشه...آوایی که تاچند روز پیش دیدن

 

خنده هاش دل آدم رو میبرد حالا باید روی تخت بیمارستان باشه.کاشکی بر نمیگشتم

 

کاشکی از این دنیای مجازی خداحافظی کرده بودم آخه من دوستم توی تخت

 

بیمارستانه و اونوقت هیچ کاری از دستم بر نمیاد فقط میتونم دعا کنم.کاشکی

 

فاصله ها نبودند.کاشکی مسافت ها نبودند تا دوستی ها خودشون رو نشون میدادند.

 

خدایا دلم گرفته از این زمونه ،از آدما،از بنده هات که اونقدر بخشش ندارند که دلداری

 

بدن .تو که بخشنده ای ،تو که مهربانی،پس تو که خالق این بنده هاتی چرا اینجوری

 

میکنن.چرا دلداری رو از کسی که محتاجشه دریغ میکنن.چی رو میخوان ثابت کنن؟

 

فقط میدونم که دنیا دار مکافاته .هرکی هر حرفی بزنه هر کاری بکنه با منفعتش گیرش

 

میاد.لی لی عزیزم من از تو دورم ولی دلهامون به هم نزدیکه درد تو درد منم هست

 

دست و دلم به هیچ کاری نمیره .فقط نشستم پای نت تا خبری بگیرم .تو تنها نیستی

 

دعاها پشت وپناهته.نمیدونم قابل هستم یا نه ولی واسش نذر کردم که احتیاجی به

 

عمل نداشته باشه .دنیای نی نی وبلاگ پشت وپناهته اون هم با دعاها.

 

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان الینا
17 آذر 92 12:46
منم خیلی برای این کوچولو ناراحت شدم خصوصی داری
الهام مامان محیا
17 آذر 92 14:30
ایشالله که الان با خبرای خوش میاد فرزانه دلم خیلی گرفته اصلا حال و روزم خوش نیست با این خبر همه ی غصه ها و دردهام یادم میفته میگم بیچاره اون کشورهایی که جنگ هست و دونه دونه بچه ها جلوی چشم عزیزاشون پرپر میشن چی...؟؟؟؟ خدا کجاست...؟؟؟؟ آخه صبر تا کی؟؟؟کی به داد همه میرسه کی امام زمان میاد تا عدالت رو به جاش بنشونه؟؟؟ کی ... میدونی چقدر دیوونه ام به خاطر غریبه ها هم اشک میریزم
مامان فرزانه
پاسخ
دلمون چون کوچیکه خدا همه ی غصه هارو از دلها برداره مخصوصا غصه ی لی لی رو
میم مثه محیا
17 آذر 92 20:56
س فرزانه جون خوبی عزیزم؟ محیای گلم خوبه؟ انشالله دعاهامون نتیجه میده و المیرا با خبرای خوش میاد
مامان فرزانه
پاسخ
انشالله فاطمه جون توخیلی خوبی .من خوبی رو توی نوشته هات لمس میکنم دعاکن واسشون
مامان لي لي
17 آذر 92 23:15
سلام فرزانه نميدونم چي بگم فقط مرسي واقعاً مرسي نميتونم اشك هام رو كنترل كنم نميتونم جبران كنم ممنون كه شفاعت أواي من و خواستي ممنون از نذر و نيازات ممنون دلم پوسيد خيلي دلتنگ بودم مرسي كه پست براي خوب شدن أواي من گذاشتي الهي فدات شم
مامان فرزانه
پاسخ
فقط میتونم بهت بگم خوش اومدی
مامان لي لي
18 آذر 92 0:13
🌺🌺🌺🌺عزيزمي فدات بشم من
مامان لي لي
18 آذر 92 2:45
يه نصيحت دوستانه: نگاهي رو باور كن كه وقتي ازش دور شدي منتظرت بمونه درست مثل نگاه خودت كه منتظر من و اوايي موند........ دوستت دارم💓
مامان لي لي
18 آذر 92 2:45
مامانمه جيگر........ همون لي لي امنيت و حفظ كن😉
میم مثه محیا
18 آذر 92 17:47
خدارو هزار بار شکر ک بخیر گذشت
مامان فرزانه
پاسخ
واقعا خدارو هزار مرتبه شکر
مامان لي لي
18 آذر 92 22:22
'تو صورت آدمها؛ که یه زمانی صمیمیت و صداقت رو روایت میکرد، روزگاری آینه ای بود به نان چشم! آینه ای که همه اونچه که باید می فهمیدی توش پیدا بود، اما حالا نمیدونم اون آینه زنگار گرفته، یا واقعأ دیگه چیزی برای فهمیدن تو دلها نیست! نمیدونم دیگه چشمها چشم نیستن، یا دلها دل نیستن!
مامان لي لي
18 آذر 92 22:23
عشقم چرا انقدر أدما حسودن؟؟؟؟؟ منم نميدونم ولش كن تازه كلي ام فضولن😘 بعضي هام كه خيلي گلن مثل تو ها
مامان لي لي
18 آذر 92 22:24
خصوصي
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
19 آذر 92 4:05
فرزانه جووووووووووووووووووووووووووووووون کجـــــــــــــــــــــــــــایی دلم برات تنگ شده بیا پیشم
مامان فرزانه
پاسخ
اوممممممممممممممدی آخ جوووووووووووووووون
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
19 آذر 92 9:55
انشاله خداوند خودش یار و یاور همه باشه
مامان فرزانه
پاسخ
انشالله
مامان فاطمه
19 آذر 92 16:24
خدا رو شکر که الان آوایی حالش خوبه و به خیر گذشت...
مامان فرزانه
پاسخ
واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر
میم مثه محیا
19 آذر 92 17:03
فرزانه جون میدونم قراره کمتر پست بذاری....ولی خب دلمون تنگ میشه هفته ای یه بارو عکس از محیاگلی بذار
مامان فرزانه
پاسخ
آخ من قربون اون دلت بشم باشه امشب آپم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
19 آذر 92 17:40
سلام دوست جونی اول از همه بگم اونجا به یادت بودم و برات دعا کردم تو خود حر م یهو یادت افتادم ان شالله قسمت شماااا دلم برات تنگ شده بود منم قبل این کامنت که نوشته بودم کجایی یه کامنت دیگه فرستاده بودم نوشته بودم که اومدم تهران نرسید دستت اصلا معلومه اینجا چه خبره
مامان فرزانه
پاسخ
وای چقدر خوشحالم کردی از اینکه گفتی به یادت بودمیک دنیا سپاس کامنت هایی هم که گفتی به دستم نرسیده