خدایا دل تنگ اون روزام
دلم برای عیدی گرفتن های صد تومنی تنگ شده.دلم برای اون شور وشوقی
که داشتیم ولحظه شماری میکردیم تا سال تحویل بشه ولباس نو بپوشیم تنگ
شده.دلم برای شمردن عیدی هامون و دسته کردن صدتومنی ها ودویست
تومنی های تا نخورده نخورده تنگ شده.دلم برای نخودچی وکشمش های توی
آجیل تنگ شده.خدایا دلتنگ شب های عید دوران کودکی ام هستم.دلتنگ
نشستن دور سفره ی هفت سین کنار پدر ومادر وبرادرم ،دلتنگ همون سفره
ی ساده.دلم برای پیک آخر سال تنگ شده یادمه سیزده روز عید رو خوش
میگذروندیم وروز آخر یاد حل کردن پیک میافتادیم دلتنگ همون روز هام .وقتی
شور وشوق محیا رو میبینم برای خرید لباس عید یاد خودم میافتم .وقتی ازم
میپرسه مامان چندروز دیگه عید میشه ،دلم حال وهوای اون روزا رو میکنه .
دلم سفره ی ساده ی هفت سین اون سالها رو میخواد نه سفره های پرزرق
و برق حالا رو.دلم سبزه هایی رو میخواد که با دست خودمون
میکاشتیم نه حالا که قشنگ ترینش رو میریم میخریم.دلم ......