محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

عروسی حمیده

1392/5/26 2:09
نویسنده : مامان فرزانه
665 بازدید
اشتراک گذاری

ملوسک مامان پنج شنبه شب رفتیم قم عروسی حمیده .شما هم که جو بهتون غالب

 شده بود  همش میرقصیدی .شب خوبی بود ومخصوصا به شما

خیلی خوش گذشت و دختر خیلی خوبی بودی و مامانو اذیت نکردی به قول خودت

دیگه من خانم شدم.ولی موقع عکس گرفتن بامامان همکاری نمیکردی.

پرنسس مامان شما خیلی خوشگل شده بودی .دست مامانی درد نکنه که این پیراهن

خوشگل رو واست دوخت و تل روی سرت رو هم زندایی درست کرد.

اینجا هم خانم خانم ها داشتی دلبری میکردی و می رقصیدی

 

 

 

 

 

عزیزم با شادی تو من هم شادم وبا خوشحالی تو من هم خوشحال تر .

 




 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

الهام مامان محیا
26 مرداد 92 19:18
وای چه پرنسسی شده واسه خودش انشالله همیشه به رقص وشادی
الهام مامان محیا
26 مرداد 92 19:20
راستی بابت پیراهن محیا دست گلت درد نکنه خیلی قشنگ شده
الناکاشونی
26 مرداد 92 22:51
وااااااااااااااای چه لباس خوشملی مبارکه انشالا عروسی خودت تربچه
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 مرداد 92 13:40
وای چه ناز شدی عزیزم مثل همیشه خوشکل و زیبا هستی
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 مرداد 92 13:41
دست مامان جون هم درد نکنه که پیراهن به این خوشگلی برات دوخته
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 مرداد 92 13:42
انشاله همیشه تو خوشی و شادی و عروسی باشید
مامان الینا
28 مرداد 92 11:53
سلام عزیزم دلم خاله برات تنگ شده بود حیف که من پسر ندارم وگرنه عروس خودم بودی ماشاالله تو رو خدا خیلی برای این بچه صدقه بده مامانی امروز با دیدن یگ وبلاگ خیلی ناراحت شدم اومدم پیش شما مثل همیشه دارم با انرژی میرم
مامان الینا
28 مرداد 92 11:55
الهی من قربون اون انگشترش برم خانم خانما
مامان الینا
28 مرداد 92 14:47
خصوصی داری عزیزم
مامان الینا
29 مرداد 92 10:08
سلام گلم خوبی؟پستی که برای محیا نوشتم حداقل کاری بود که از دستم بر میومد خدا رو شکر الیا غذا خوردنش خیلی بهتر شده همینطور که گقتی حواسش رو به یه چیزی پرت می کنم و غذا رو می چپونم تو حلقش(بچه بیچاره)حالا جالبه اونم می خوره بهش میگم مادر جان خب تو که گشنه هستی بشین مثل بچه ادم غذا بخوردر مورد ماکارانی هم حق داری ولی اخه ماکارانی خاصیتی نداره این بچه ها همه خرابکارن من تا حالا صددفعه این کالسکه رو وقتی داشته نابود می شده از دست الینا نجات دادم گفتم وبلاگ ارام خیلی ناراحت کننده هست دل ادم خون میشه ما خودمون دختر داریم این موضوع رو بهتر درک می کنیم باور کن از دیروز تا حالا تو فکرش هستم من کم استرس دارم این موارد هم اتفاقی به تورم می خوره راستی لباس محیا جونی رو مادربزرگش دوختن؟ماشاالله دستشون خیلی سکه داره
مامان الینا
29 مرداد 92 11:50
ممنون عزیزم از نظراتت قشنگت الینا تا ساعت 12 می خوابه بعدش تا 12 شب یکسره اتیش می سوزونه!!! اره در مورد اوا کاملا باهات موافقم واقعا از هیچ کاری فروگذار نکرده بود که اشک ادم رو در بیاره منم امروز رفتم براش کامنت گذاشتم که سعی کنه خودشو پیدا کنه واقعا سخته ولی به قول شما بچه چه گناهی کرده اون الان بیشتر از هر وقت دیگه به مادر نیاز داره بهش گفتم هی فکر نکن قبلا چه جوری بوده الان چه جوریه بیشتر داغون میشی خدا صبرش بده
شیدا
29 مرداد 92 19:34
جییییییییییییییییییییییییگر
مامان حلما
30 مرداد 92 12:31
همیشه به شادی و خوشی بگذره خانوم طلا ماشاالله عروسی شده واسه خودش.