محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

بدون عنوان

1392/8/26 22:22
نویسنده : مامان فرزانه
563 بازدید
اشتراک گذاری

شهریور ماه بود که تصمیم گرفتم برای زمستون دخملی ژاکت ببافم

 

 

پروژه ی ژاکت از شهریور ماه شروع شد و تا دوهفته ی پیش ادامه داشت.البته ناگفته

 

نماند که یقه و حلقه آستین و تزیینات رویش کار مامان منهحالا هرجاش که صاف

 

رفته بالا کار بنده استیه جورایی محصول مشترکه .

 

اینم از عکساش:

 

اینم از تزیینات پشت ژاکت که این هم کار مامانمه

 

روسری بافت رو هم مامانم بافته

 

چند وقتیه که دخملی ما به ست بودن لباسش حساس شده.میگه مامان لباسام امروز

 

ست نیست.یا میگه گل سرم به لباسم نمیاد.واین ست شدن لباسش بحرانی شده

 

 واسه ی ما.پریروز به همسری میگفت :بابا چرا لباس تو ست نیست

 

جمعه ای که گذشت کارامونو کردیم که بریم خونه ی مامانم وقتی تل سرشو زدم

 

گفت مامان چه جالب تل من با کیفم ست شده.وما خوشحال شدیم از اینکه یک بار

 

دخملی با رضایت کامل به بیرون رفت

 

 


 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (63)

النا کاشونی
26 آبان 92 22:22
الناز مامان طاها
26 آبان 92 22:31
حالا به نظرت بايد بگيم افرين به مامان هنرمند يا مامان بزرگ هنرمندافرين به مادر و دختر هنرمند و محيا گل خوشتيپ ست پوش خاله بهتره بگی مامان بزرگ هنرمند
مامان ماهان
27 آبان 92 0:00
پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد من زرد می شوم و تا کفش های رفتنت جفت می شود غریب می مانم و نیلوفرانه دوستت دارم نه مثل مردمی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کنند من درست مثل خودم هنوز و همیشه دوستت دارم
مامان ماهان
27 آبان 92 0:01
افرين دوست گلم خيلي عاليه الان به بي هنري خودم واقف شدم فدات شم محيا جونم حساس و ريز بين خيلي هم لباست به تنت خوشگله خاله بابا چ هنری.هیچی بلد نیستم .بلدم صاف ببافم برم بالا
مامان ماهان
27 آبان 92 0:02
خصوصي
مامان امیرحسین
27 آبان 92 0:06
آفرین به مامان و مامان بزرگ دستتون درد نکنه واقعا خوشگله چه به محیا جونم میادکه همیشه ست لباس میپوشه خوشتیپ بهتره بگید آفرین به مامان بزرگ
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 آبان 92 9:11
به به چه خانوم نازی ... تریپت منو کشته محیا جون تریپپپپپپپپپپپپپو دیدی
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 آبان 92 9:12
واقعا خیلی قشنگ شده دستتون درد نکنه چشمای خوشگلتون قشنگ میبینه
مهسا مامان نورا
27 آبان 92 9:12
اول از همه دست واسه مامانی هنرمند که خیلی خوشکل شده دست کارش دوم یه عامه بوووووووووس واسه محیا کهخیلی بهش میومد و خوش تیپ قربون دوستی جونم برم بهتره بگی مادر بزرگه هنرمند
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 آبان 92 9:14
مبارکت باشه عزیزم همیشه به خوشی استفاده کنی ممنونم دوستی جونی
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 آبان 92 9:16
منم که از این هنر ها ندارم واسه ریحانه و حنانه بافتنی ببافم والا ماهم هنری نداریم بیشترش کا مامانمه
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 آبان 92 9:17
روسری بافتتم خیلی قشنگ شده چقدرم به محیا جون میاد من نبافتم مامانم بافته
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 آبان 92 9:19
فرزانه جون از حالا با فیس و افاده مدش پدرتو در میاره کوچولوهای زمونه هستن دیگه میبینی مهری جون
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
27 آبان 92 9:21
من تو عمرم ست نکردم هرچی با هرچی اومده دستم پوشیدم خانوم خانوما گل سرشو با کفشش ست میکنه وای وای وای حالا بیچاره من وآقای پدر
مامان حلما
27 آبان 92 16:08
سلام به محیاجون و مامان مهربونش خاله از لطفت ممنون که همیشه به ما سر میزنی من از وقتی مرخصیم تموم شده و برگشتم به مدرسه حسابی مشغله کاریم زیاد شده و نمیتونم به دوستای خوبی چون شما زود زود سر بزنم ولی بگم که به وبلاگتون میام نوشته هاتون رو هم میخونم دوستتون دارم خوش بهحال محیا جون که همچین مامان و مادربزرگ با سلیقه ای داره. ممنونم دوستی جونی از حضورتون
مامان لي لي
27 آبان 92 20:48
سلام فرزانه جونم ببخشيد ديشب در يك عمليات غافلگيرانه يك عدد مارمولك اومد خونمون سياه و دراز و..... كلي سعي كردم بكشمش (جيغ زدم در رفتم رفتم رو مبل) اما بنده خدا از ترس اينكه من نكشمش رفت قائم شد اومدم پستت و ديدم أما متاسفانه كد نداد كه كامنت بزارم و يه پست عزرخواهي گذاشتم البته ظهر پاكش كردم چون براي ليلا و شهره و،.. هم نتونسته بودم كامنت بزارم
مامان لي لي
27 آبان 92 20:50
چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه هاییم و به عبورشان میخندیم،... چه آسان لحظه ها را به کام هم تلخ میکنیم و چه ارزان به اخمی میفروشیم لذت باهم بودن را، چه زود دیر میشود و نمیدانیم فردا می آيد و شاید ما نباشیم... مثل همیشه حرفای خوشگل
مامان لي لي
27 آبان 92 20:52
واي چه هنرمند هم فرزانه جونش هم مامان گلش، ببوس محيا جونم و منم عاشق ست كردنم خيلي ام خوشم مياد از ادمايي كه هماهنگ لباس ميپوشن پس محيا رفت تو گروه ويژه ي دوستاي اوا اره به خدا چند وقتیه گیر داده به لباساش
مامان لي لي
27 آبان 92 21:01
نه خواهر متاسفانه نكشتمش و رفته قائم شده و بيرون نمياد و بدبختانه من هم ترسو هستم هم چندشم ميشه ديشب من و اوا رو ميز ناهار خوري خوابيديم و يه بدجنس از ما عكس گرفته بعداً عكسش رو ميزارم حتما عکس رو بزار
مامان لي لي
27 آبان 92 21:11
فرزانه جون از قديم ميگفتن آشپز كه دوتا شه آش يا شور ميشه يا بي نمك اما مثل اينكه راجع به بافنده ها صدق نميكرده، چون مادر و دختر حسابي هنر و تركوندينااااااااااا😘😘😘
مامان لي لي
27 آبان 92 21:36
نه خواهر ترس نداره كه من به خاطر سرما زير مبل هم خوابيدم، يه بارم به خاطر يه سوسك تا صبح نشسته رو مبل خوابيدم،غيره عادي ام، ميز بزرگه هشت نفره است جوانب احتياط با بالشت دور تا دور به خاطر اوا رعايت شد به اين جور مبل و ميز ناهارخوري هاشون معمولا ميگن سلطنتي
مامان ماهان
27 آبان 92 22:28
سلام عزيز دلم ممنون كه يادم بودي محيا جونم خوبه خودت چييييييييييييييييييييي؟چه خبرا؟باور كن ماهان وقتي من نميتونم حرف بزنم ميترسه هركار ميكنم نميتونم در حد پچ پچ كردن اونم بايد كلي زور بزنم واقعا گلو دردم بد درديه مواظب خودتون باشيد دوستون دارم خیلی فصل بدیه .
مامان امیرحسین
28 آبان 92 0:28
زندگی كوتاه است، قواعد را بشكن، سریع فراموش كن، به آرامی ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی كه باعث خنده ات میگردد را رد نكن
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
28 آبان 92 2:55
به به فرزانه جون چه هنرمند شدی میبینم که از هر انگشتت هنر میباره و به غیر از وبلاگ نویسی باز هم هنر داری ..... ایول خیلی قشنگ شده دستت درد نکنه محیا خانوم از حالا تو فکر ست کردنه اخه از حالا تا کی مادر بــــــی خیال شو اونم چ هنرایییییییییییییییییییییییییییییییفقط بلدم صاف ببافم برم بالا
مامان لي لي
28 آبان 92 7:16
این روزها گویی انسانها بیشتر به دست یکدیگر پیر مى شوند،تا به پای هم...
میم مثه محیا
28 آبان 92 9:36
آآآآآآآآآآآآآآآآآفرین ب فرزانه خانوم هنرمند واقعا صدبارک الله ک اینقدر هنرمندی اینقده خوشم میاد مامانا واسه بچه ها لباس میدوزن یا میبافن....خیلی قشنگ و ناز شده دست مامانت هم درد نکنه ک خیلی خوش سلیقس واقعا گل گفتی دست مامانت درد نکنه من بلدم صاف ببافم برم بالادیگه یقه و حلقه آستینو ...رو بلد نیستم
میم مثه محیا
28 آبان 92 9:37
بللللله دیگه دخملمون خوش تیپه حالا حالاها باید ب سازِ این وروجکها برقصیم حالا فاطمه جون بزار محیا جیگره بزرگ بشه اونوقت]
میم مثه محیا
28 آبان 92 9:38
میبینم ک مامان لی لی درگیر جنگ بوده و ما بیخبر اونم چ جنگییییییییییی
مامان ماهان
28 آبان 92 13:01
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااام سلااااااااااااااام سلاااااااااام سلاااااام سلاااام سلاام سلام .♥ .♥ ..♥ ...♥ ....♥ .....♥ محـــــــــــــــــيا ماه خاله ......♥......................♥...♥ ..........♥.............♥............♥ ..............♥.....♥...................♥ ...................♥.....................♥ ................♥......♥..............♥ ..............♥.............♥....♥ .............♥ ...........♥ فرزانه جون .........♥ ......♥ ....♥دوست دارم ..♥ .♥فدات ✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
مامان لي لي
28 آبان 92 18:35
نردبان دلم شکستہ است میشود براے من کمے دعا کنے یا اگر خدا اجازہ میدھد کمے بہ جاے من خدا خدا کنے راستش دلم مثل یک نماز بین راہ خستہ و شکستہ است میشود براے بیقرارے دلم سفارشے دعا کنے
مامان لي لي
28 آبان 92 22:22
عزيز دلمي فرزانه جونم💓💓💓💓💓💓💓💓ببوس محيا جونم و😘😘😘😘😘
مامان لي لي
29 آبان 92 3:07
به پاس خوبیهایت هربار كه از ذهنم میگذری لبخند پرمهر خدا را برايت آرزو ميكنم......
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
29 آبان 92 4:21
سلام عزیزم خوبی چه خبر خوابی یا بیدار من که تا حالا داشتم سبزی پاک میکردم و میشستم و سرخ میکردمخسته شدم حسابی عسیسم بدو بیا خصوصی کار خونه رو که هرچی بکنی تمومی نداره
مامان فاطمه
29 آبان 92 13:27
خیلی ژاکتش خوشگله مامانی.دست مامانی و مامان بزرگ درد نکنه.محیا جونی عجب ژستی گرفتی ها!!!!
مامان فرزانه
پاسخ
خواهش میکنک دوستی جونی
مامان ماهان
29 آبان 92 14:44
نمیدانم چرا بیمارم امشب / سکوتی خفته در گفتارم امشب غم اشک دلم آهسته میگفت / پریشان از فراق یارم امشب
الهام مامان محیا
29 آبان 92 17:35
شیطون از این کارا هم بلدی؟! وااای عروسک پشت ژاکتش منو کشته خیلی قشنگه دست هر دوتون درد نکنه چه ژستی هم میگیره بلاچه وای این ست بودن رو نگو که منم باهاش مشگل دارم
مامان فرزانه
پاسخ
حالا من زیاد باژست مشکلی ندارم ولی محیارو بگو مارو کشته
مامان باربد
29 آبان 92 17:45
وای چه ژاکت قشنگیدست مامانی درد نکنهچرا دیگه بما سر نمیزنیددلمون برات تنگ شده
مامان فرزانه
پاسخ
اومدم دوستی جونی
مامان لي لي
29 آبان 92 21:40
پشت قلبم شهري ست که يک دوست در آن جا دارد ...هر کجا هست ..به هر فکر ..به هر حال .. وبه هر کار عزيز است خدايا نگهش دار .
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
30 آبان 92 1:05
سلام گلم خوبی
مامان فرزانه
پاسخ
خوبم دوستی جونی
الهام مامان محیا
30 آبان 92 10:27
یا مثلا این عکسهای محیا جون که بالای وبلاگ به ردیف میاد...؟؟؟؟ منم میخوام
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
30 آبان 92 11:43
با کار من از این حرفها گذشته شام که درست میکنم یکم بیشتر میزارم همو نو ناهار گرم میکنم میخوریم
مامان امیرحسین
30 آبان 92 14:00
اگه نهایت دوست داشتن درقطره ی باران است من دریا را تقدیمت میکنم . . .
مامان لي لي
30 آبان 92 15:02
اى دوست! تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى! تا تو هستى زندگى باید کرد...
النا کاشونی
30 آبان 92 20:47
سلام محیاجونی به منم سر بزن
مامان فرزانه
پاسخ
اومدم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
1 آذر 92 1:53
سلام عزیزم شبت به خیر خوبی محیا جونی خوبه
مامان فرزانه
پاسخ
سلام عزیزم شب شما هم بخیر
مامان لي لي
1 آذر 92 3:17
.....................................@@@.......@@@................................... ...................................@@@@.....@@@@............................. ..................................@@@@@..@@@@@.......................... ...................................@@@@@@@@@@........................ ....................................@@@@@@@@@...................... .......................................@@@@@@@..................... .........................................@@@@@..................... ............................................@@@..................... ..............................................@.....................
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
2 آذر 92 5:06
اخه یه نگاه به ساعت بنداز ببین چه دوست با وفایی ام من این موقعه دم صبح امدم حالتو بپرسم
مامان فرزانه
پاسخ
قربون این دوست خوب خودم برم من
مامان لي لي
2 آذر 92 15:23
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘براي فرزانه جون و محيا جونم😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
مامان فرزانه
پاسخ
مرسی دوستی جونی
مامان لي لي
2 آذر 92 16:31
خصوصي🌻🌻🌻
مامان لي لي
2 آذر 92 21:34
¸.•)´ (.•´ *´¨) ¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨) (¸.•´ (¸.•` *(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´) ★★◄███▓▓ آرزومــــــــــــنـد آرزوهای قـشـنــــــــگـتـم فرزانه جون▓▓███►★★ (¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)•.¸)`' •.¸) ¸.•´•.¸)`' •.¸) ( `•.¸ `•.¸ ) ¸.•)´ (.•´ஜ
مامان لي لي
2 آذر 92 23:59
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺😘😘😘براي فرزانه جونم و ناز دخترش
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 آذر 92 3:02
کجایی پس
مامان فرزانه
پاسخ
تو کامنت واست توضیح میدم
مامان لي لي
3 آذر 92 6:28
حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ...
مامان الینا
3 آذر 92 9:13
بععععععله خانم دخترای این دوره زمونا مثل ما نیستن که دقت میکنن چی میپوشن والا ما یکدفعه اومدیم کاپشن الینا رو بذاریم زیرش که جاش نرم باشه کلی مغلطه کرد که چرا کاپشن رو اینجوری کردی!!!!!!!ژاکت گل دختر هم خیلی قشنگه مخصوصا اون عروسک پشتش واقعا ابتکار جالبیه
مامان الینا
3 آذر 92 9:34
فرزانه جان سلام نمی دونم چرا بعد از دفاع رساله اینطوری شدم حال هیچ کاری رو ندارم میام نی نی وبلاگ حال ندارم نظرا رو تایید کنم و پست جدید بنویسم اصلا حس کاری رو ندارم حتی کارای خونه رو هم به زور انجام میدم مامانم میگه استرسی که این مدت داشتم حالا داره خودشو نشون میده هفته اینده دارم با مامانم و الینا میرم تهران برای کارای تسویه حساب میگم شاید این کار رو انجام بدم حالم بهتر شه نمی دونم چم شده؟؟؟؟؟
مامان الینا
3 آذر 92 13:28
عزیزم من مدرس دانشگاه هستم این ترم چون هنوز دفاع نکرده بودم پاره وقت بودم ولی از ترم دیگه تمام وقت هستم این ترم فقط سه شنبه ها و چهارشنبه ها کلاس دارم
مامان لي لي
3 آذر 92 23:18
نشانی ازتوندارم امانشانی ام رابرای تومی نویسم:درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!خیابان غربت راپیداکن وواردکوچه پس کوچه های تنهایی ام شو!کلبه غریبی ام راپیداکن،کناربیدمجنون خزان زده وکنارمرداب آروزهای رنگی ام!درکلبه رابازکن وبه سراغ بغض خیس پنجره برو!حریرغمش را کنار بزن مرا میابی!
نازنین
3 آذر 92 23:47
به..به..به.. دست مامانیه هنرمند درد نکنه.خیلی قشنگ شده.هم ژاکت و هم اون روسری خوشگل. تزیین پشت ژاکتش فوق العاده شده. دستتون درد نکنه،خسته نباشید. محیا جونم حسابی داره دل میبره با اون تیپ و ژستای خوشگلش.
مامان فرزانه
پاسخ
قربون دوستی جونی خودم برم
مامان حلما
4 آذر 92 6:59
سلام مامانی و محیا گلی.از اظهار لطفت ممنونم. راستی کاش طرز بافت عروسک پشت ژاکت محیا ببانو رو میذاشتی تا ما هم یاد بگیریم ما که مثل شما این قدر با سلیقه نیستیم که بتونییم ژاکتش رو ببافیم لااقل عروسکشو بتونم درست کنم .
مامان فرزانه
پاسخ
قربون محبتت دوستی جونیولی من این عروسک رو نبافتم مامانم بافتهمن مثل شما هنرمند نیستم
مهشید مامان مهتا
10 آذر 92 14:56
ژاکت و روسریت خیلی خوشکل دست مامان و مامانی ات درد نکنه خوشکل بودی خوشکل تر شدی خاله این ست کردنات منو کشته وروجک
مامان فرزانه
پاسخ
چشماتون خوشگل میبینه دوستی جونی
مامان یسنا
20 آذر 92 11:22
پروژه ماهم تموم شد حتما به نمایش خواهیم گذاشت
مامان فرزانه
پاسخ
همچنان منتظریم