سانديشي
عسل من ديشب من و توو بابات رفتيم بيرون.بابات گفت بريم بيرون شام بخوريم.تو بازبان بچه گانه ات گفتي من سانديشي ميخام .وقتي باباي مهربونت برات ساندويچ گرفت تا اولين لقمه رو خوردي با صداي بلند گفتي آخييييييييش.ما كلي خنديديم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی