نقاشی گل بانو
ماجرای نقاشی گل بانو:
دیشب داشتم پست جدید میزاشتم.تمام مطالب رو هم نوشته بودم و میخواستم ثبت
کنم که گل بانو گفت مامان آب میخوام من تا رفتم براش آب بیارم نی نی وبلاگو بست .
وخودشم گفت مامان پنجره رو بستم .
منم ناراحت شدم و دعواش کردم اونم رفت تو اتاقشو و گریه کردبعد اومد
گفت مامان اشبتاه کردم ببخشید منم عذرشو پذیرفتم
بعد دیدم داره نقاشی میکشه نقاشی اش جالب بود
یکی صورت خوشحال و یکی ناراحت
مامان:مامانی این چرا ناراحته؟
محیا:آخه مامانش دعواش کرده
صورتک خوشحال:
صورتک ناراحت:
گل بانو واقعا شما با نقاش ات درس بزرگی به من دادی ولی قبول کن که کارت خیلی
اشتباه بود آخه من نیم ساعت رو پست جدید کار کرده بودم و شما اومدی و اونو بستی
بااین حال من از شما عذرخواهی میکنم
این هم تقدیم به دخترم که بابودنش نفس میکشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی