صحبت بادوستان
دوستان عزیز روز شنبه روز خوبی برام بود آخه دوتا از بهترین دوستان دوران دبیرستانم
اومدند خونمون .بعداز سالها همدیگر رو دیدن یه حس خاصی داشت .وای چه لذتی
داشت وقتی داشتیم خاطرات اون دوران رو مرور میکردیم .شیطنت هایی که میکردیم
و به یاد اون روزها با صدای بلند میخندیدیم واز همین دوساعتی که کنار هم بودیم لذت
بردیم. من و فاطمه و عطیه و زهراجون خیلی با هم صمیمی بودیم ولی در دوران
دانشجویی از هم جدا شدیم و هرکی پی سرنوشت خود رفت البته در دوران
دانشجویی هم دوستان خوبی داشتم که هنوز با بهاره جون در ارتباطم ولی نمیدونم
چرا اون دوران خیلی برام خوب بود .عطیه جون میگفت یکی از دبیرامون به نام خانم
پورسینا فوت شده وای باورم نمیشد اصلا یه لحظه جاخوردم .یعنی مارو بخشیده
به قول عطیه عذاب وجدان گرفتیم آخه سرکلاسش خیلی شیطونی میکردیم
خانم پورسینا دبیر زبان فارسی بود خیلی مهربون بود ماهم از مهربونیش سو استفاده
میکردیم .انشاالله مارو ببخشه
خلاصه روز شنبه از پیش هم بودنمون نهایت استفاده رو کردیم ولذت بردیم و دوستانم
زحمت کشیدند وبرام کادو آوردند که گذاشتم جلوی چشمم تا هروقت ببینمشون
خاطرات خوش باهم بودن برام تداعی بشه
تقدیم به فاطمه جون و عطیه جون