محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

مهمونی

1392/5/10 5:44
نویسنده : مامان فرزانه
291 بازدید
اشتراک گذاری

عسلم دیشب افطار خونه ی مامان بزرگ{مامان بزرگ من}بودیمخاله

 

زهره{خاله ی من}و مریم هم از تهران اومدندشماهم تا فهمیدی قراره ستایش بیاد

خیلی خوشحال شدی.اونا دیر کردند شما به من گفتی: مامان اینا

اعصابمو خرد کردند پس چرانیومدن؟

من هم قبل از اومدن خاله از شما عکس گرفتم

 

خانمی داری باکی حرف میزنی؟

داری برا کی آواز میخونی؟


وروجک کفشای منو پاکرده

موقعی که میخواستیم بریم خونه ی مامان بزرگ :

محیاجونی:مامان

مامان:بله

اونجا اگه بچه ها اذیت کنند دعواشون میکنم

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان الینا
10 مرداد 92 8:06
خدا حفظش کنه محیا جونو ماشاالله خیلی دختر خواستنی هست مرصی عزیزم نوشته هات خیلی ارومم کرد اما الان که محیا بزرگ شده حیفه که برای خودت وقت نذاری منم همسرم عاشق رشته حقوقه و از طریق ثبت نام بدون کنکور در دانشگاه ازاد سبزوار دوباره شروع کرد خوندن حقوق (اون ارشد حسابداری داره )یه ترمش هم تموم شد باور کن اینقدر سریع میگذره حتما دانشگاههای نزدیک شما هم بدون کنکور پذیرش دارن شما که مشکل شهریه هم نداری البته شهریه اش هم زیاد نمیشه ترمی نزدیک 500 تا 600می تونی واحد هم کم بگیری تا بیشتر پیش محیا باشی همسر من همه کلاسها شو تو یه روز گرفت و 15 واحد پاس کرد اگر واقعا حقوق رو دوست داری اقدام کن مخصوصا اینکه همسرت هم ازت حمایت می کنه
میم مثه محیا
11 مرداد 92 15:55
ای شیطون بلا....چ ژستی هم میگیره موقع تلفن زدن واسه لپای شیرینت بزرگ شدی بزن بهدر شدی محیای خاله؟ای قوبون دعوا کردنات
بابای زهرا گلی
11 مرداد 92 18:44
واقعا این اعصاب دیگه برا شما اعصاب نمیشه وروجک خانوم دائما در حال خرد شدنه خوبه که دوس داری بزرگ شی ولی یادت باشه هیچ وقت پا تو کفش بزرگترا نکنی گلم(شوخیکردم) تازشم من فدای اون ژست گرفتنات بشم محیا جونی این گلها تقدیم شیرین ترین بی اعصابٍ دنیا انم حواله لپای شیرینش
الناکاشونی
12 مرداد 92 1:45
سلااااااااااااااااااااااااااااااام دوستم