ماجرای خرید کفش و مامان هنرمند
دیشب رفتیم واسه ی دخملی کفش بخریم .دلم میخواست دو جفت کفش واسش
بخرم یکی برا زمستونش ویکی هم برای مهمونی آخه امشب عقدکنون دعوتیم.اما از
همسری خجالت کشیدم چون از عید تا حالا خیلی کفش واسش گرفته
بودم.
این عکس کفشی که دیشب براش گرفتیم.
واما دخملی ما یه جفت کفش داشت پاپیونش گم شد و کفشی هم که یکیش پاپیون
داشته باشه یکیش نداشته باشه خیلی زشته .دیشب بعداز خرید کفش دخملی فکری
به سرم زد .رفتم از خرازی دوتا گل خوشگل خریدم و اومدم خونه و
پاپیون اون یکی رو هم کندم و به جاش گلی که از خرازی خریده بودم چسبوندم.
که شد این:
باور کنید نمیدونید که چه احساس شعف و شادمانی بهم دست داده بود
جالب تر اینه که وقتی به عمه ی محیاجونی نشون دادم خیال کرد تازه خریدم
به خودم میبالم که فقط با 2000 تومن ناقابل تونستم به خواسته ام برسمالبته همسری باید به من بباله و افتخار کنه با این زن هنرمند
چون میخواستم این کفش رو دور بندازم .