محيا سادات محمديمحيا سادات محمدي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

محيـــــــا ماه من

ماجراهای مامان ودخملی امروز

1392/7/19 4:33
نویسنده : مامان فرزانه
338 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز  صبح زودتر از خواب بلند شدم تا به کارای خونه برسم کارها رو تا حدودی انجام

 

 

دادم ظهر که همسری اومد نهارشو خورد رفت شرکت چون خیلی کار داشت

 


خیلی خسته بودم میخواستم بخوابم حالا اگه دخملی قصد داشت بخوابه؟؟تازه داشت 

 


نقاشی میکشید

 

 

مامان: محیا بیا بگیریم بخوابیم من خیلی خسته ام

 
دخملی:نه مامان من دارم نقاشی میکشم

 

 

مامان خسته: پس من میخوابم نیای منو صدا کنی؟هروقت خوابت اومد بیا پیشم

 

بخواب

 

دخملی :باشه مامان صدات نمیکنم

 

 

حالا که تازه این مامان خسته خوابش برده و احساس آرامش بهش دست داده بود

 

 

دخملی:مامان مامان.... .من صدات نمیکنم بگیر بخواب باشه قول میدم صدات نکنم

 

مامان بیچاره:

 

دخملی که فکر میکرد به قولش وفادار بوده و مامان رو بیدار نکرده:

 

اینم از خواب نیمروزی ما

من چندبار به دخملی توضیح دادم که بدون اجازه به وسایل شخصی من دست نزنه

 

 

دخملی هم قبول کرده البته بعضی اوقات به قولش وفا نمیکنه .دیروز  میخواستم

 

 

پرده ی پشت در ورودی حیاط رو نصب کنم رفتم روی صندلی دخملی تا میله ی پرده

 

 

رو نصب کنم

 

 

 

دخملی:مامان از من اجازه گرفتی رفتی سر وسایل من

 

مامان:

 

این هم از سریال دیروز من و محیاجونی .خوبه شب همسری زود اومد و سه تایی

 

رفتیم بیرون وگرنه یه سریال دیگه از این مادر و دختر نوشته میشد

 

 



 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامانی تنها
19 مهر 92 11:42
سلامممممممممممممممممممم
چه وب نازی داری و البته چه دخمل نازتر
مرسی که به منم سرزدی بازم این کارو بکن خیلی خوشحال می شم با کمال میل و افتخار لینکتون کردم


من هم شما رو لینک میکنم
مهسا مامان نورا
19 مهر 92 21:47
عزیزم چه با مزه خوش باشید باهم


ممنونم مهساجون
مامان ماهان
19 مهر 92 22:16
خاله فداااااااااااااااااات شيطون بلا عشق مني دوست دارم محيا جونم


ما هم شما رو دوست داریم خاله جون
الناز مامان طاها
20 مهر 92 1:17
ما منتظر قسمت بعدی سریال هستیموای چقدر ضد حاله وقتی تازه خوابت برده یکی بیدارت کنه


آره واقعا همینطوره جالب اینه که خودش فکر کرده منو بیدار نکرده
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
20 مهر 92 9:34
وای که چقد الن خوشحال بوده محیا جون که مامانیشو بیدار نکرده


آره واقعا خیلی خوشحال بود فکر میکرد چ کار بزرگی انجام داده
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
20 مهر 92 9:35
فرزانه جون چه خواب خوبی داشتی بهت حسودیم شد عزیزم


خواب عمیق و شیرینی بودددددددددددددددددددددددد
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
20 مهر 92 9:38
خوب راست میگه دیگه چرا بی اجازه به وسایلای دخملی دست میزنی آآآآآآخخخخخخههههه


ببخشید .دیگه تکرار نمیشهههههههههههههههه
خاله مهری (ریحانه و حنانه)
20 مهر 92 9:41
فرزانه جون عزیزم درسته نزدیکیم به دریا ولی آب و هوامون کوهستانی و یخ بندون هست یک ماه هم هست که بخاری هامون روشنه

خوش به حالتون نزدیک اصفهان هستید من هنوز ندیدم اون ورا رو




ماکه هنوز بخاری روشن نکردیم ولی یه کمی هوا سرد شده


میم مثه محیا
20 مهر 92 21:54
ای جان چقدر شیرینه
عجب خوابی خوابیدی

چیزی ک عوض داره گله نداره فرزانه خانوموسایل شخصیشه دیگه


آره واقعا حق با شماست فاطمه جوننننننننننننننننننننن
مامان ماهان
22 مهر 92 9:08
الناز مامان طاها
23 مهر 92 10:21
خصوصي داري گلم....
مهسا مامان نورا
23 مهر 92 19:48
عید قربان مبارک التماس دعا
الناز مامان طاها
23 مهر 92 19:59
سلام عزيزم،عيدتون مبارك،التماس دعا
میم مثه محیا
24 مهر 92 8:21
عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم سلامی بکنیم ، نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست . . . عید قربان بر شما مبارک
مامان یسنا
25 مهر 92 7:51
امان ازاین وروجکها
مرسی به ما سر زدین اینم یه بغل سوغات یسنا جونم به محیا جونی گل


ممنون دوستی جونی
الهام مامان محیا
26 مهر 92 9:37
هیع وایه من !!!!!!!!!
پس از این ماجراها هم در آینده خواهیم داشت؟
خدا خودش به دادمون برسه


دقیقا به زودی منتظر باش
مامان حلما
26 مهر 92 12:51
محیا جون شیطون دوستت دارم خاله .مامانی شیطونیهاش هم خیلی باحاله. په ما فکر میکنیم بچمون بزرگ شه میتونیم یه خواب درست وحسابی بریم زهی خیال باطل.


بله دوستی جونی تقریبا دیگه خواب وخوراک ازمون سلب شده
مامان الینا
28 مهر 92 8:11
سلام گلم خشوحالم که می بینم مادر و دختر با هم کلی حال میکنینوالا ما هم خواب بعد از ظهر برامون شده ارزو